زیباتر میشوم
تجربه های من از برنامه لاغری برای همیشه

یعنی این وبلاگ رو اعصابه ها

این ادامه روز چهارم هست که درست و حسابی تو پست قبلی آپ نمیشه!!؟؟؟

 

میرم جلسه اولُ گوش کنم و بعدش لالا به امید اینکه فردا مدیریت محترم لوکس بلاگ این ایرادات رو برطرف بفرمایند ــــــــــــــــــــــــــــ الهی آمین

 پ.ن من:امروز جلسه دوم هیپنوتراپی رو در هوشیاری کامل(چون همیشه موقع خواب گوش میکردم و هیچی ازش یادم نبود) گوش کردم ساعت20 و از اثراتش تونستم یه کوچولو تحرکی به نام نرمش داشته باشم!.......یعنی 7دقیقه ثابت هولاهوپ عاج دار زدم+25تا پای دوچرخه خوابیده+10 تا درازنشست سبک (نخندین بهم اینا برا من خیلیه یعنی عالیه یعنی یه توچال رفتم و برگرشتم )

آب7تا لیوان+چای2لیوان+یکمی دوغ

شکلات نخوردم

 

میخوام بدونم این یه ذره مطلب چیه که 2شبه آزار میده و نمیذاره آپ بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

ارسال در تاريخ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

سلام خدا جون

دیدی دیروز وبلاگ خیلی خیلی اذیتم کرد اصلا قاط زده بود و مجبور شدم روز سوم رو طی 2 مرحله بنویسم

امیدوارم دیگه تکرار نشه

صبح ناشتا 1 لیوان آب

صبحانه ساعت 8.30:

چون عجله داشتم فقط نصف کیک یزدی

میان وعده ساعت 11 :

نصفه دیگه همون کیک یزدی + نصف بطری دوغ (نمیدونم چرا تو این چند روز-با اینکه اهلش نیستم- دوغ هوس میکنم!)

ناهار ساعت 13:

غذای محل کارـــ جوجه کباب

 حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:

2.3 پلو+کل ته دیگ + 2تکه جوجه + دسته کتف + کل گوجه (یعنی همش جز یکم پلو با 2تکه جوجه)

دیگه از کار طاقت فرسای cd گذاشتن راحت شدم(یعنی کشته ی این همه تحرک خودم هستم؟!) و همه رو تبدیل کردم به mp3 و ریختم تو موبایل/کامپیوترم در محل کار/کامپیوتر خانه ـــــ>>>> دوستانی که بلد نیستن میتونید از windows media player استفاده کنید وcd رو که بذارید دنبال گزینه ای به نام Rip بگردید و حالت format رو بذارید رو mp3 و فایل ها  میرن تو قسمت my document تمام.

بله دیگه همراه با صحبت های آقای خردمند شروع کردم به آگاهانه میل نمودن.

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 

3 ق.غ پلو + 1.4 ته دیگ + 1.2 گوجه + 1 تکه جوجه + دسته کتف (یه جورایی از نصف هم کمتر)

میان وعده ساعت 15.30:

     --1 فنجون چای + 1 قند کوچولو (کلا چایی رو خالی بیشتر دوست دارم (غیر از چای صبح )

ذهنم گرسنه بود اما دلم نه (چون برام بستنی اومد و به دلیل شکلاتی نبودن نخوردم پس فهمیدم که برای گرسنگی جسم نیست-- گفتم که شما هم بدونید خیلی لذت بخشه که بتونی خودتو بفهمی)

میان وعده ساعت 17.30:  نون/پنیر/سبزی/هندونه/چای/شکر

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:

نون لواش (مدل کاغذی) 2ورق+پنیر1قوطی کبریت+سبزی1نعلبکی+هندونه(اندازه توعکس)+چای+1ق.چ.شکر

بی نهایت گرسنم بود بی نهایت چون از صبح واقعا کم خوراک خورده بودم حتی میوه هم همرام نبود (خلاصه آخر گرسنه)

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 

نون لواش 1 ورق+1.2پنیر+کل سبزی(همش یه لقمه شد!)+1.2هندونه+کل چای

و دنیا شد بهشت چون من آخر سیرشدن با لذت داشتم.

میان وعده ساعت 21:-----------چون بیرون بودم و دیر به شام میرسیدم رفتم یه سوپرمارکت شما (بقالیِ ما) و دنبال یه خوراکی گشتم که دلم بهم بگه (چندتا گزینه بهم نشون داد:دوغ/آیس کافی/پسته شور/کیک شکلاتی--به ترتیب اولویت نوشتم و رفتم سراغ دومی) ــــــــــــــ و  فقط 3جرعه ازین آیس کافی برام کافی بود.(چه کافی تو کافی ی شد!)

 

 شام ساعت 22.15: شنیسل+سبزی+گرمک

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه گرسنگی امچون از میزان گرسنگیم دقیق مطلع بودم از شنیسل درست شده فقط یه برش کوچیک برداشتم (آگاهیم چشمی بود)+باقی خوردنی های تو عکس >>>> یعنی همه رو خوردم.

پ.ن: از دست این وبلاگ موقع آپ شدن میخوام با سر برم تو دیواریا نمیدونم چشم ؟خورده مریضه؟

 ---

 

میرم جلسه اولُ گوش کنم و بعدش لالا به امید اینکه فردا مدیریت محترم لوکس بلاگ این ایرادات رو برطرف بفرمایند ــــــــــــــــــــــــــــ الهی آمین

 پ.ن من:امروز جلسه دوم هیپنوتراپی رو در هوشیاری کامل(چون همیشه موقع خواب گوش میکردم و هیچی ازش یادم نبود) گوش کردم ساعت20 و از اثراتش تونستم یه کوچولو تحرکی به نام نرمش داشته باشم!.......یعنی 7دقیقه ثابت هو

ارسال در تاريخ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

چرا وبلاگ داره بازی درمیاره

و هرچی مطلب میذارم قاط میزنه

کمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک

 

این ادامه پست قبلیه:

شام ساعت 20:

    ران متوسط مرغ(قسمت بالای ران) + کاهو

                                

 

 

اینقدر گرسنم بود که همه رو خوردم البته آگاهانه

( فکر کنم بدنم از ساعت19 گرسنه مونده بود و چون پلو هم نبودهمه رو نوش جان کردم خیلی هم با لذت)

دیگه فکر نمیکنم چیزی بخورم 

میرم هیپنوتراپی رو گوش کنم و بعد لالا

فعلا خدانگهدارتون تا فردای زیبا  

پ.ن:-

آب حدود 5لیوان + ا لیوان دوغ خوردم + 2فنجان چای

شکلات نخوردم

 ورزش نکردم 

ارسال در تاريخ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

سلام خدای خوب و مهربونم

ناشتا یه لیوان آب با دمای معمولی خوردم(آب خنک اول صبحی اذیتم میکنه)

امروز صبح خیلی گرسنه نبودم

صبحانه ساعت 9.30:

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام(در حالت عادی): 1 لیوان شیر + 1.5 لیوان کُرن فلکس

              

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن:  1.2 لیوان شیر + 1.2 لیوان کرن فلکس

یه تجربه جالب داشتم امروز صبح یادم رفت که موقع آگاهانه خوردن نباید جلو تلویزیون باشم و اولین قاشق رو با دیدن یه برنامه مستند خوردم و اصلا حواسم نبود ولی یک لحظه انگار یه هشدار بهم داده شد که داری بی حواس میخوری(خیلی حال کردم با این علامت ) و یادم افتاد که تو برنامه رژیم هستم و از یه طرف دلم نمیومد مستند رو نبینم خلاصه قاشق دوم رو با آگاهی کامل خوردم (البته صدای tv رو قعطیدم) و افتادم رو غلتک و خواستم خودمو محک بزنم و صدای tv رو on کردم و باز هم با آگاهی خوردم و خیلی برام جالب بود بعد 3تا ق دیگه سیر شدم و هنوز تو کاسه خوراکی مونده بود.

میان وعده ساعت 11.30 :

                 1.2 نارنگی (مثل دیروز__ با این تفاوت که دیگه هوس 1 کاملشو نداشتم )

ناهار ساعت 13:  قرمه سبزی + کاهو (که خودم از خونه آوردم)

الآن خیلی خیلی گرسنم هست و چشمام از گرسنگی اینجوریه با اینکه خیلی

عاشق قرمه نیستم ولی بازم حاضر اینقدر بخورم>>>>>>>>>>>>>>>

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:

             2.3ظرف غذا + تمام کاهوها ( البته اگه کاهو نبود همه ی ظرف غذا)

cd رو گذاشتم و آماده ام تا امروز هم معجزه ی آگاهانه خوردنو ببینم.

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن:  

فقط 6 ق.غ که کاهو و 1.2 اون ته دیگ ( اونایی که علامت زدم) هم باهاشون بود.

                                                                           خدایا چقدر لذت بخشه.

میان وعده ساعت 15.15:

                  کلاً 1 لیوان دوغ خونگی نوشیدم(همچین رفت به خورد وجودم که نگو)

میان وعده ساعت 17:

نصفه ی دیگر اون نارنگی بالایی رو میل فرمودم (البته خیلی آگاهانه نبود چون تو خیابون بودم)

ساعت 19: ----  1.2 لیوان فالوده + یک برش گرمک

حجم نوشته شده با توجه به بدمزه بودن:   گرمک + 3 ق.م فالوده

 گرمک خوشمزه بود اما فالوده آخر بد مزه بود (چون از فریزر اومده بود و حس تازگی نداشت) و نصف بیشترش موند

پس نیازی به آگاهانه خوردن نبود.

شام ساعت 20:

    ران متوسط مرغ(قسمت بالای ران) + کاهو

 

 

 

ارسال در تاريخ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:رژیم,آگاهانه,لاغری,غذا,زیباتر, توسط بی بی سپندار

به نام خدا جون خودم

امروز از خواب که بیدار شدم نسبتاً گرسنه بودم و با توجه به نیاز بدنم فکر کنم 2تا نان لواش (ازین مدل بسته ها که به ضخامت یه کاغذ هست) رو بخورم.

صبحانه ساعت 9.30:

  حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: 2 ورق نان لواش+4 تا گردو+1 قوطی کبریت پنیر+1 لیوان چای+1 ق.چ شکر

پس رفتم سراغ نقاشی با پنیر و گردو رو صفحه ی لواش

  

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 1 ورق نان لواش+2 تا گردو+3/1 قوطی کبریت پنیر+1 لیوان چای+1 ق.چ شکر

                           یه جورایی نصف شد حجم صبحانه ام

میان وعده ساعت 11.30:

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: 1 نارنگی کامل

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 2/1 نارنگی (خیلی هم لذت بردم)

ناهار ساعت 13:

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:(کل ظرف غذا-شک نکنید)

کباب تابه ای+پلو+گوجه+ته دیگ

 آماده برای حمله

 

cd رو گذاشتم و همراه با برنامه شروع کردم به آگاهانه غذا خوردن( احساس میکردم کم میارم و زیاد میخورم اما...

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: فقط فقط با 6تا ق.غ( 5تا ق مخلوط پلو گوجه با 1 کباب+ 1حجم ق ته دیگ)

عالی بود.تا احساس سیری ملایمی کردم دیگه نخوردم ولی بازهم ظرف غذامو نگه داشتم

                                                                                                            (میترسم بره و گرسنه بمونم)

میان وعده ساعت 15.30:

نصفه ی دیگر اون نارنگیه رو میل فرمودم بانهایت دقت و لذت.

بر عکس دیروز که مدتی بعد ناهار دلم بازم غذا خواست اما امروز اینطوری نشدم و اصلا یادم رفت غذامو نگه داشتم که مبادا گرسنه بشم.!

 ساعت 16.30 وقت دکتر داشتم( آخه تا امروز 3هفته بود که دستم تو آتل جا خوش کرده بود و یکم استرس داشتم و

به خودم گفتم که اگه امروز آتل رو باز کنم میرم برا خودم یه آیس پک شکلاتی با خامه و اسمارتیز اضافه میگیرم

که خدا رو شکر دکتر گفت مشکلی نیست و منم خوشحال بسوی آیس پک ولی ترافیکِ رو اعصابی بود و تا آیس پکی

راه زیاد... ساعت 17.15قاطی بودم پس یه 1 پسته از تو کیفم یافتم و با آخرین تمرکز آگاهانه خوردمش یه جوری که

انگار 1 مشت پسته خوردم! وحسم آروم شد!...  ساعت18 روبه روی درب آیس پکی بودم به به .

کنارش یه فروشگاه فیلم فروشی بود یه لحظه از دلم پرسیدم: ببین دِلکم تو الآن به خاطر باز شدن آتل دستت خوشحالی و

میخوای خوشحالیتو با آیس پک جشن بگیری ولی من میتونم به جاش برات فیلم یا جعبه جایزه دار بگیرم حالا خودت

بگو؟ _ اصلا باورم نمیشد که جواب بگیرم (راستش داشتم خودمو مسخره میکردم) ولی جعبه جایزه دارعین یه عکس از جلو چشمم گذشت!!!!!!باورم نمیشه که با دلم به صورت کاملا آگاهانه حرف زدم و جواب گرفتم.آره دیگه رفتم براش یه جعبه شانسی خریدم آخر ذوق مرگ بودم.

اینم جایزه هاش

میان وعده ساعت 19:

چون بچه خوبی بودم و آیس پک نخوردم به جاش هندونه خنک و شیرین زدم به بدن- حالیشو بردم

 

 

 

شام ساعت 21.30:   شنیسل مرغ + کاهو 

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: کل شنیسل + سس کچپ و خردل + سالاد کاهو + سس مایونز + روغن زیتون فراوان + فلفل،آبلیمو + الیوان دوغ خونگی

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: نصف شنیسل(اون قسمت سس داره پهناش زیاده اما ضخامت نداره+دسته کتف) + کاهو ها(فقــــط) +1لیوان دوغ خونگی

دیگه میرم جلسه اول هیپنوتراپی رو گوش کنم و بعد هم لالا - شب خوش

پ.ن:

آب حدود 4لیوان + ا لیوان دوغ خوردم

شکلات نخوردم

ورزش نکردم

 

ارسال در تاريخ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:رژیم,آگاهانه,لاغری,غذا,زیباتر,, توسط بی بی سپندار

به نام خدایی که دوستم داره

 

صبحانه(۹.۳۰) چای + ۲تا نان سوخاری میل فرمودم

چون زیاد گرسنم نبود ۳تا نون گذاشتم اما بعد از آگاهانه خوردن با ۲تا سیر شدم!جالبه

سر کار رفتم و تا ناهار یکم گرسنم شد ولی خوراکی نیافتم که بدم به شکمم پس مجبوری صبر کردم تا ظهر

ناهارساعت 13:  قیمه پلو بود

سی دی رو گذاشتم و شروع کردم آگاهانه غذا خوردن از یه ظرف ۱بار مصرف که همیشه ۲/۳ رو میخوردم

بعد از ۶تا قاشق احساس سیری نسبتا خوبی داشتم پس دیگه نخوردم(اما ظرف غذام رو نگه داشتم!ترسیدم بره و من گرسنه بمونم)

عکس گذاشتم تاحجم ظرف رو ببینید.

اما ساعت ۱۴.۱۵ یکم ضعف کردم و رفتم سراغ غذام و ۱قاشق خوب خوردم البته آگاهانه.و مشکل حل شد.

تا ساعت ۱۵.۳۰خوب بود اما بازم هوس خوردن کردم(خودم میدونم چرا ؟ چون رفتم سر یخچال و چشمم به یه شکلات ۸۵٪افتاد و این شکلی شدم که بخورم؟نخورم؟ خلاصه نخوردم و همون موقع یه لیوان شربت آناناس برام رسید و منم شروع کردم به آگاهانه نوشیدن تا فکر شکلاته بپره

پیروز شدم و نخوردم.

ساعت16.15: 1ق.غ کوکوسبزی آگاهانه خوردم---وایییییییییییییییییییییی خدا دلم میخواست کل بشقابو خالی خالی بخورم اما شانس آوردم که به همه پرسنل 1کوچولو برای مزه کردن میدادن! خدا رحم کرد.

ساعت17.30: 1سیب + 1توت فرنگی + 1برش کوچولو گرمک

ساعت19: یک کیک یزدی خوشمزه خوردم سعی کردم که نصفه بخورم اما نشد که نشد.

ازساعت 19به بعد بنا به دلایلی عصبی شدم که نتیجه عصبی شدنم حمله کردن به انواع شکلات و بی اندازه غذا خوردن بود و برام خیلی سخت بود خودمو کنترل کنم تا آگاهانه غذا بخورم.

خلاصه

شام ساعت 21.30: شوید باقلا +پلو+دلمه برگ مو+خیارشور

مخلفات و ته دیگ هم تمام شده بود و به عکس نرسید!

با توجه به شرایط عصبی که داشتم اگه مثل قبل بودم باید (1بشقاب پر پلو +قسمت بالای رون مرغ+یه کف دست ته دیگ +3تا دلمه+5تاخیارشور+3تا ق.غ ماست) +++حجم قابل توجهی از شکلات رو میخوردم

ولی سعی کردم تا هر لقمه رو آگاهانه بخورم که نتیجه این شد:

8-9تا ق.غ پلو +3/1قسمت بالای رون مرغ+به اندازه 1 ق.غ ته دیگ +1عدد دلمه+1عددخیارشور+2تا ق.م ماست

+3/1ق.چ شکلات ناتلا(یعنی خیلی خیلی کم)

حدود 1بطری بزرگ(1لیتر) آب خوردم در طول این ساعات.

 

 امروز سعی کردم موقع خوردن به بافت و مزه خوردنی فکر کنم و آرام و آگاهانه بخورم

در مورد مزه و بافت به چیز جدیدی نرسیدم (شاید روزای  اول اینطوری باشه؟!)

ولی حس خوب همه چی خوردن اما کم و با تفکر خوردن رو خیلی دوس میداشتم. به به

در کل خیلی از خودم راضی هستم.

الآن هم میرم جلسه اول هیپنوتراپی در سی دی رو گوش کنم و بعدش هم لالا.

پیش به سوی فردا

 

ارسال در تاريخ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

 

سلام

 

اینجا قرار هست از تجربه های خودم در مورد برنامه هیپنوتراپی لاغری برای همیشه بگم.

یکم توضیحات بدم:

برنامه لاغری برای همیشه توسط آقای مهدی خردمند طراحی شده که بیشتر با ناخودآگاه مغزمان کار

داره و تلاش میکنه تا عادتهای نادرست غذا خوردن رو تغییر بده بدون زجر و عذابِ خاص و آشنایی که

اکثریت ما از رژیم های مختلف هدیه گرفتیم!

اینم آدرسش : http://www.zibatar.com/

من این بسته رو فروردین ۱۳۹۱ به مبلغ۴۹۰۰۰ تومان خریدم.

ولی تا امروز۱۶-۲-۱۳۹۱ حسشو نداشتم که شروع کنم حتی امروز هم نمیدونم چی شد که حالشو دارم

من تا حالا (یعنی تو این ۲۶سال سنم) فقط ۴۰ روز رژیم گرفتم اونم ۱-۱۱-۱۳۹۰تا۱۰-۱۲-۱۳۹۰ و ۲کیلو از وزن لَنگر انداخته ام غرق شد.!

تا ۲۴سالگی۶۲ بودم یعنی همیشه کمی تپل بودم و مشکل خاصی هم باهاش نداشتم.

از ۲۴تا الآن به دلایلی وزنم رفت بالا و الآن۷۲ هستم(۷۴بودم ولی بعد اون رژیم۴۰روزه شد۷۲) واعتماد به نفس خوبی هم ندارم موقع راه رفتن/ موقع لباس خریدن حالم خراب میشه/زود خسته میشم/آستانه صبرم کم شده/و .....

 تا به حال هم سراغ ورزش نرفتم

 اعتیاد به خوردن شکلات ناتلو و هرچی بالای 80%باشه دارم

اراده برای رژیم گرفتن صفر

اینارو میگم که بدونید منم مثل خیلی از شماها هستم

ولی دیگه با امید به خدای دانا و مهربان و اعتماد به شعور بدن عزیزم

میخوام برم به سوی زیباتر شدن.

ارسال در تاريخ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد